نوشته شده در 30 شهریور 1404، ساعت 22:13

ماجرای دل‌دادن به یک دنیای نرم و نازک

ماجرای دل‌دادن به یک دنیای نرم و نازک

:sparkles: ماجرای دل‌دادن به یک دنیای نرم و نازک :sparkles::bug:
همه چیز از یک بازدید علمی شروع شد...
دختران پرانرژی مدرسه‌مان، مهمان یک نوغانداری شدند؛ جایی که دنیای آرام و پنهان کرم‌های ابریشم، پرده از شگفتی‌هایش برداشت.
چشم‌های کنجکاو بچه‌ها، با دیدن این موجودات کوچک و صبور، پر از برق شد...
دل‌ها با کرم‌های ابریشم گره خورد،
و چندتا از آن‌ها، مهمان مدرسه ما شدند!
از آن روز، گوشه‌ای از راهرو مدرسه تبدیل شد به خانه‌ی گرم کرم‌ها...
دانش‌آموزان، با عشق و دقت از آن‌ها مراقبت کردند؛
برایشان برگ توت آوردند، آرام با آن‌ها حرف زدند، حتی برایشان شعر خواندند...
کرم‌ها بزرگ و بزرگ‌تر شدند،
تا اینکه در سکوتی شگفت‌انگیز، شروع کردند به تنیدن پیله...
پیله‌هایی لطیف، روشن، و پر از راز...
اکنون، پیله‌ها آماده‌اند برای مرحله‌ی خشک شدن،
و ما با چشمانی پر از افتخار، نظاره‌گر پایانی زیبا برای این قصه‌ی نرم و نقره‌ای هستیم.
:cherry_blossom: این فقط یک بازدید نبود؛
در دلش مراقبت بود، صبر بود، و لمس کردن معجزه‌های ساده‌ی طبیعت… :cherry_blossom:

اما اینجا پایان ماجرا نبود...
دختران مدرسه‌مان که حالا خودشان تجربه‌داران دنیای نوغانداری بودند، تصمیم گرفتند دل‌های کوچک‌تری را هم شریک این شگفتی کنند.

با لبخند و ذوق، از دانش‌آموزان دبستان همسایه ،  دعوت کردند تا از کرم‌های ابریشم بازدید کنند.
در کنار پیله‌ها ایستادند، با حوصله توضیح دادند، سؤال‌ها را پاسخ دادند و با شور کودکانه، نقش همیاران سمپاد را بازی کردند...

:cherry_blossom: این‌بار، نه فقط تماشاگر طبیعت،
که آموزگارِ عشق به طبیعت شدند… :h

ماجرای دل‌دادن به یک دنیای نرم و نازک

30 شهریور 1404، ساعت 22:13۲۰ دقیقه مطالعه
ماجرای دل‌دادن به یک دنیای نرم و نازک

:sparkles: ماجرای دل‌دادن به یک دنیای نرم و نازک :sparkles::bug:
همه چیز از یک بازدید علمی شروع شد...
دختران پرانرژی مدرسه‌مان، مهمان یک نوغانداری شدند؛ جایی که دنیای آرام و پنهان کرم‌های ابریشم، پرده از شگفتی‌هایش برداشت.
چشم‌های کنجکاو بچه‌ها، با دیدن این موجودات کوچک و صبور، پر از برق شد...
دل‌ها با کرم‌های ابریشم گره خورد،
و چندتا از آن‌ها، مهمان مدرسه ما شدند!
از آن روز، گوشه‌ای از راهرو مدرسه تبدیل شد به خانه‌ی گرم کرم‌ها...
دانش‌آموزان، با عشق و دقت از آن‌ها مراقبت کردند؛
برایشان برگ توت آوردند، آرام با آن‌ها حرف زدند، حتی برایشان شعر خواندند...
کرم‌ها بزرگ و بزرگ‌تر شدند،
تا اینکه در سکوتی شگفت‌انگیز، شروع کردند به تنیدن پیله...
پیله‌هایی لطیف، روشن، و پر از راز...
اکنون، پیله‌ها آماده‌اند برای مرحله‌ی خشک شدن،
و ما با چشمانی پر از افتخار، نظاره‌گر پایانی زیبا برای این قصه‌ی نرم و نقره‌ای هستیم.
:cherry_blossom: این فقط یک بازدید نبود؛
در دلش مراقبت بود، صبر بود، و لمس کردن معجزه‌های ساده‌ی طبیعت… :cherry_blossom:

اما اینجا پایان ماجرا نبود...
دختران مدرسه‌مان که حالا خودشان تجربه‌داران دنیای نوغانداری بودند، تصمیم گرفتند دل‌های کوچک‌تری را هم شریک این شگفتی کنند.

با لبخند و ذوق، از دانش‌آموزان دبستان همسایه ،  دعوت کردند تا از کرم‌های ابریشم بازدید کنند.
در کنار پیله‌ها ایستادند، با حوصله توضیح دادند، سؤال‌ها را پاسخ دادند و با شور کودکانه، نقش همیاران سمپاد را بازی کردند...

:cherry_blossom: این‌بار، نه فقط تماشاگر طبیعت،
که آموزگارِ عشق به طبیعت شدند… :h